اعتراف مدونا: زمانی که 19 ساله بودم به من تجاوز شد! - اخبار ستاره ها ، اخبار چهره ها ، سلبریتی ها - عکس مدونا
مدونا برای اولین بار اعتراف کرد وقتی تازه از روچستر میشیگان به نیویورک آمده بود تا رویاهایش را دنبال کند در 19 سالگی روی پشت بام توسط غریبه ای و به تهدید چاقو مورد تجاوز قرار گرفت.
این خواننده 55 ساله در مصاحبه با مجله Harper’s Bazaar که در شماره نوامبر منتشر می شود، می گوید: «نیویورک اون چیزی نبود که فکرشو می کردم با آغوش باز از من استقبال نکرد سال اول یه غریبه با تهدید چاقو منو کشون کشون تا پشت بام یه ساختمون برد و بهم تجاوز کرد.»
مدونا که تصویرش روی جلد Harper’s Bazaar چاپ شده در مورد سی سال تسلط بر موسیقی پاپ حرف می زند و از کودکی و جوانی و نقل مکان به نیویورک و رسیدن به شهرت می گوید.
«من سرکش بودم تلاش می کردم که زنده بمونم و به رویام برسم ولی خیلی سخت بود و خیلی تنها بودم و باید هر روز جرأت و جسارتمو جمع می کردم و ادامه می دادم.»
ملکه پاپ، در مورد سبک جسورانه اش می گوید: «اگه تو کارم و تو نحوه زندگیم جسور نباشم، دیگه دلیلی واسه بودن رو این سیاره نمی بینم.»
عکس مدونا
او در مورد اینکه افراد زیادی او را عجیب و غریب می دانند می گوید: «من دوستای زیادی نداشتم اصلاً دوستی نداشتم ولی در نهایت همه چیز درست شد، چون وقتی محبوب نباشی و زندگی اجتماعی نداشته باشی، وقت بیشتری داری تا روی آینده ت تمرکز کنی.»
«وقتی 35 سالم بود، طلاق گرفته بودم و تو جاهای غلط دنبال عشق می گشتم تصمیم گرفتم که دیگه چیزی بیشتر از دختری با دندونای طلایی و دوستای گانگستر باشم دوست داشتم مادر باشم، ولی فهمیدم که چون مبارز آزادی هستم دلیل نمیشه که لیاقت بچه بزرگ کردنو داشته باشم.»
در 45 سالگی مدونا دوباره ازدواج کرد و دو فرزند داشت و در لندن زندگی می کرد. او در مورد اینکه زندگی در لندن آسان نبود می گوید: «اینکه زبون مون یکی بود دلیل نمی شد که به یه زبون حرف بزنیم من درک نمی کردم که هنوز سیستم کلاسی وجود داره درک نمی کردم که جاه طلب بودن با اخم مردم روبرو بشه.
باز احساس تنهایی می کردم. ولی بالاخره یه راهی پیدا کردم و کم کم از شوخ طبعی انگلیسی، معماری گرجی، پودینگ تافی و حومه شهر انگلیسی خوشم اومد. هیچ چیز قشنگ تر از روستاهای انگلیسی نیست.»
او کم کم فهمید که از ثروتمندان و ثروتمندی خجالت می کشد و فهمید که بچه های زیادی در دنیا هستند که والدین یا خانواده ای ندارند که آنها را دوست داشته باشند.
او به یک آژانس بین المللی فرزند خواندگی درخواست دارد و با کاغذ بازی، تست و انتظار برای فرزندخواندگی روبرو شد.
او علیرغم اینکه خوشحال بود، ولی اصلاً نمی دانست که روند فرزند خواندگی این همه دردسر دارد. او می گوید: «من متهم به آدم ربایی، قاچاق بچه، استفاده از شهرت برای کم کردن زمان انتظار، رشوه دادن به مسئولین دولتی، جادوگری و … شدم. حتماً کار غیرقانونی ای انجام دادم!»
او این دوره از زندگی اش را دوره ای می نامد که چشمش به روی خیلی چیزها باز شد.
او می گوید: «یکی از درس هایی که از همه این چیزا گرفتم این بود: اگه نمی خوای واسه چیزی که بهش ایمان داری بجنگی، پس اصلاً وارد رینگ نشو.»
گردآوری: مجله اینترنتی زیگیل
,