لادن طباطبایی از خانه سبزش می گوید - بیوگرافی بازیگران ، بیوگرافی هنرپیشه ها - خانه لادن طباطبایی
خانه لادن طباطبایی
وارد خانه که میشوی یک لحظه احساس میکنی از دل همه شلوغیهای پایتخت زدهای بیرون و حالا رسیدهای به یک ویلای ایدهآل در شمال ایران. همهچیز اینطور به نظر میرسد. اگر میخواهی مطمئن شوی که این ویلای باسلیقه واقعا یک خانه است در یکی از خیابانهای شمالی شهر تهران، باید حتما بیرون بروی تا باورت بشود که اینجا واقعا شمال نیست. این درست همان چیزی است که لادن طباطبایی میخواهد. میخواسته خانهای داشته باشد عین ویلاهای شمال. قبل از اینکه این موضوع را با ما مطرح کند، برداشتی که از فضای موجود داشتیم، ناخودآگاه همین بود. در خانه که دقیق میشوی، به وضوح میتوانی اوج سلیقهای را که به کار رفته احساس کنی. سلیقهای که نشان میدهد خانم خانه حسابی برای گوشه گوشه منزلش وقت گذاشته و سلیقه خرج کرده. لادن طباطبایی در هنرهای مختلفی جز بازیگری هم چندان بیتبحر نیست. از نقاشی و سفالگری و کلاژ گرفته تا کار با سنگهای قیمتی و طلا. این روزها هم به تازگی از آخرین کارش به نام «من همسرش هستم» به کارگردانی مصطفی شایسته فارغ شده و تصمیم دارد فعلا تا آخر ماه مبارک رمضان استراحت کند.
انباری از خرده ریزها
در یک دورهای رشته عروسکی کار میکردم. برای همین هیچ چیزی را دور نمیریختم. دو، سه انباری قابلتوجه از خردهریزها و وسایل شکسته داشتم که همه باعث شد که کمکم به سمت کار کلاژ کشیده شوم. تجربهای بود که خیلی خوب جواب داد و خیلی هم پرطرفدار بود. گاهی هم با ترکیبات روی پارچه کار کردم مثلا کلاهک روی آباژور و یا چیزهایی از این قبیل.
همه هنرهای من
از رشتههایی که پیگیری کردم، یکی نقاشی بوده، نقاشی رنگ روغن. مدتی نسبتا طولانی هم مجسمهسازی کار کردم. تقریبا دو، سه سالی طول کشید. سفالگری هم جزو کارهایی بود که تجربهاش کردم. بعد از آن بود که از کار مجسمهسازی و سفال رسیدم به کار کلاژهای ترکیبی.
البته بیشتر هم برای خودم کار کردم و بیشتر تجربیاتم را در خانه خودم پیاده کردم. مثلا در خانه قبلیام بالای شومینه را با کاهگل و اشیای قدیمی و جدید تزئین کرده بودم.
فقط 150 تسبیح و مهرههای گوناگون بالای شومینه خانهام کار کرده بودهام. کاشیهای آنتیکی که طی سالها جمع کرده بودم نیز در تزئین این شومینه به کارم آمد.
عاشق کلاژ هستم
یکی از دوستانم به من میگوید تو در هر وادی دستی بر آتش داشتهای. خب همینطور است. من کارهای زیادی را تجربه کردهام و در واقع بیشتر دنبال دلم رفتهام.
همیشه پی کارهایی را گرفتم که از بچگی دوست داشتم یاد بگیرم. مثلا همیشه کار صنایع دستی را دوست داشتم و قطعا اگر بازیگر نمیشدم، در زمینه هنرهای تجسمی کار میکردم. به خصوص که شخصا عاشق کلاژ هستم. ترکیبهای متفاوت و تصویرسازی مثل ترکیب اشیاء متفاوت، تصاویر متفاوت و یا حتی فضاهای متفاوت.
نمایشگاه من
بعد از این سبک کارها بود که کشیده شدم به سمت سنگهای نیمه قیمتی. این سنگها برای من به واسطه طبیعی بودنشان و انرژی خاصی که داشتند جذاب بود. برای همین استارت کار را اول برای خودم زدم. بعد کمکم اطرافیانم کارها را دیدند و خیلی بابت آن من را تشویق کردند. در نهایت هم این امکان پیش آمد که اولین نمایشگاهم را برگزار کنم. نمایشگاهی که ترکیبی بود از نقره و سنگهای نیمه قیمتی. همه چیز دلی بود و مطابق ذائقه خودم. از اولین نمایشگاه هم استقبال خیلی خوبی شد؛ هر چند تبلیغات ویژهای نکرده بودم. همه چیز در حد دوستان و اطرافیانم بود.
عاشق طبیعت هستم
من همیشه عاشق چوب بودم. کلا هر چیزی را که برگرفته از طبیعت باشد دوست دارم و برایم خیلی لذتبخش است. این موضوع را میتوانید در طراحی خانه من ببینید. هر چند یک مقداری از این طراحی را فضا و شرایط ساخت و ساز به ما تحمیل کرد. اما همیشه آرزو داشتم یک خانهای داشته باشم که شبیه ویلاهای شمال باشد. اگر تراس خانه من را هم ببینید متوجه میشوید که این خانه شبیه ویلاهای شمال است. اینجا را دوست دارم چون به من آرامش میدهد. دوستانم میگویند لادن در جردن یک ویلا در شمال دارد!
به طب سنتی هم سرک کشیدم
در این بین یک دوره دو ساله هم طب سنتی ایران (طب بوعلی) خواندم. رشتهای که تقریبا به کارهای هنری ربطی نداشت. خیلی پیگیر بودم. حتی یک مدت موسسهای هم به نام هیدروژن راهاندازی کرم که اتفاقا 6 ،7 ماهی فعالیت موفق و خیلی خوبی داشت؛ اما به واسطه مسایلی که پیش آمد، دیگر نتوانستیم این کار را ادامه دهیم. واقعا کار جالبی بود. در آن موسسه ما برای اولینبار حلقه طبیعت هیدروژن را راهاندازی کردیم. چیزی که تا قبل از این در ایران سابقه نداشت. شکل کار به این ترتیب بود که کلیه مراقبتهای پوست و مو با مواد کاملا طبیعی انجام میشد و براساس شناخت مزاج. ما کاملا مواد ارگانیک و بیخطر استفاده میکردیم، طوری که هیچ اثر بدی نداشته باشد. در واقع همه کارها زیر نظر پزشکان متخصص گیاهی پیش میرفت. همه چیز خیلی خوب جواب میداد، اما متأسفانه این شکل کارها به فرصت کافی برای پیگیری نیاز دارد.
بلور را به کریستال ترجیح میدهم
بلور را خیلی دوست دارم. کریستالهایم در کمد است. بخشی از آنها را هم در انباری گذاشتهام. یک دورهای یادم هست مادرم خیلی کریستال دوست داشت و مرتب برای من میخرید؛ اما خودم علاقه زیادی به کریستال پر برش ندارم. به طور کلی علاقه عمدهام نقره و نوربلین است. البته بلور خوب و سنگین کم تراش را هم خیلی دوست دارم. همینطور چینیهای قدیمی. پدربزرگم سالیان سال پیش تاجر چینیآلات بودند، به خاطر همین مادرم یک بوفه بزرگ از چینیهای حاجصفی دارد. اینها مثل یک گنجینه میماند و من دوست دارم این گنجینه را حفظ کنم. چینیهای قدیمی واقعا من را جذب میکند. وقتی با دوستانم به سمساریهای سمت منوچهری میرویم، اینقدر غرق این چیزها میشوم که دوستانم به زور من را برمیگردانند.
سلیقه خودم بهتر است
من اگر فرصت داشته باشم، ترجیح میدهم خودم وسایل خانهام را طراحی کنم تا اینکه بخواهم بروم و از بازار خرید کنم. برای طراحی فضای کلی خانهام که الان چند ماهی است به اینجا نقل مکان کردهام، همفکری داشتهام؛ اما ایده اصلی مال خودم بود. شما در خانه من خیلی چیزها میتوانید ببینید که کار خودم بوده.
دست از پیانو کشیدم
سالها پیش پیانو میزدم، اما در حال حاضر دیگر این کار را نمیکنم. دلیل خاصی هم ندارد. فقط چون مشغلهام زیاد است. البته در گذشته حرفهای پیانو میزدم، اما این روزها کلا یادم رفته است. الان هم اگر این پیانو را نگه داشتهام برای این است که یک روز دخترم شروع به زدن ساز کند.
سفر به گذشته
من اصولا عاشق اشیاء قدیمی هستم. واقعا اگر هزینهها به من اجازه بدهد ترجیم کلا استفاده از کارهای قدیمی است. البته در همین فضای خانهام سعی نکردم خیلی سراغ وسایل قدیمی بروم و تلاشم این بود که حد وسط را نگه دارم. اما به طور کلی برای این که در خانهام اشیا خاصی داشته باشم، به خیلی جاها سر میزنم. از آنجایی هم که به اشیا قدیمی خیلی علاقه دارم، سراغ سمساریها هم میروم.
ساختارشکن نیستم
من نه آنقدر ساختارشکنم و نه آنقدر تابع چارچوبها. من دنبال چیزی هستم که در آن در عین راحتی خلاقیت و نوآوری هم وجود دارد. گاهی بعضی نوآوریها آدم را معذب میکند. بنابراین به نظر من در طراحی یک خانه حرف اول را راحتی میزند. شما باید اول خودتان در خانه احساس راحتی کنید.
دستم به گل و گیاه میافتد
تراسم را خیلی دوست دارم. در واقع بخشی از خانهام است. وقتی مشغول صحبت با تلفن هستم، راحت میتوانم به تراس رفت و آمد کنم. من در آشپزخانه مشغول کارم و دخترم در تراس بازی میکند و من روی همهچیز کنترل دارم. از داخل تراس صدای زنگ در را میشنوم. برای همین تراسم را خیلی دوست دارم. میتوانم خیلی راحت هم به گل و گیاهم برسم ، حالا به این نتیجه رسیدهام که اتفاقا دستم خیلی هم به گل و گیاه میافتد.
اول راحتی خودم
اصلا برایم مهم نیست که خانهام حتما شبیه خانه یک هنرمند شود. من هر کاری در خانهام میکنم، برای راحتی و آسایش و آرامش خانوادهام است. یعنی به طور کلی دوست دارم قبل از همه، اول خودم در خانهام احساس راحتی کنم. البته اگر دوستانم بیایند و از فضای خانهام تعریف و تمجید کنند، هر چندبار که این اتفاق تکرار شود، من ذوقزده میشوم. چون هیچ وقت انتظار تعریف کردن را ندارم.
نور باید مخفی باشد
دوست داشتم سقف خانهام طوری بود که اصلا مجبور نمیشدم به خاطر هالوژنها هم آن را سوراخ کنم. نورمخفی را ترجیح میدهم. طوری که به چشم نخورد، بنابراین یا باید به صورت دیوارکوب باشد یا آباژور. اما به هر حال در خانهای که بچه هست نور هم باید باشد؛ چون بچهها به نور نیاز دارند. برای همین این هالوژنها را نصب کردم.
پرواز به سمت خانه
همه دوستانم سر صحنه میدانند. وقتی کارم تمام میشود، به سرعت برق و باد میخواهم به خانه برگردم. پیش آمده که من چهار، پنج شبانه روز اصلا از خانه بیرون نرفتهام، چون نیازی به این کار نداشتهام؛ مخصوصا با تراسی که درست کردهام، صبح تا آخر شب را در خانه میگذرانم. ساعاتی در تراس هستم و به گل و گیاهم میرسم. پای اینترنت مینشینم و خلاصه خودم را سرگرم میکنم. منظورم این است که اینقدر در خانهام احساس آرامش میکنم که دلیلی نبینم حتی بعد از چند روز خانه را ترک کنم.
یک عالمه سبزی خوردن!
همیشه گل و گیاه را دوست داشتم، اما موقعیت نگهداریاش پیش نمیآمد. فکر میکردم دستم به گل و گیاه نمیافتد، اما بعد از اینکه این خانه را روبه راه کردیم و تراس را درست کردم، حدود 15فلاور باکس دارم که سه دوره هم گلهای داخل آن را عوض کردهام. گل سرخ خیلی دوست دارم. همینطور گل رز. یاس هلندی هم نگه میدارم. دو گیاه کنف دارم. یک فلاور باکس سبزی خوردن دارم! و همچنین نعناع. 8،7 بوته گوجهفرنگی. 7،6 تا هم بوته فلفل!
,