یکتا ناصر: اعتماد کردم، پشیمان شدم - بیوگرافی بازیگران ، بیوگرافی هنرپیشه ها - طلاق یکتا ناصر



مجله ایده آل: گاهی بدجنس و گاهی هم خوش‌جنس، اینها شخصیت‌هایی است که یک بازیگر در دوران کاری‌اش مجبور می‌شود در قالب آنها فرو برود، هرچند مهم اینجاست که چه کسی بتواند واقعا چنین کاراکترهایی را برای مخاطب خود زنده کند. یکتا ناصر که در عنفوان جوانی یعنی 17 سالگی وارد عرصه پرهیاهوی بازیگری شد از همان دست بازیگرانی است که چه در نقش‌های مثبت و چه منفی خوش درخشید و خیلی زود قابلیت‌هایش را در این حرفه به اثبات رساند. خانم بازیگر بنا به اذعان خودش زیادی خجالتی است و البته این خصیصه‌اش بعضی اوقات آنقدر شدت می‌گیرد که دست و پایش را گم می‌کند. البته این اتفاقی است که در زندگی واقعی‌اش رخ می‌دهد وگرنه در زندگی حرفه‌ای او خجالتی بودن هرگز نتوانسته پتانسیل بالایش را برای ارائه نقش‌های مختلف تحت تاثیر قرار دهد. خواندن همه اولین  بارهایی که در زندگی یکتا ناصر اتفاق افتاده برای هوادارانش خالی از لطف نخواهد بود.

طلاق یکتا ناصر

طلاق یکتا ناصر



یک عکس داشتم، بازیگر شدم

ماجرای بازیگر شدنت چطور بود. مثل خیلی‌ها از بچگی رؤیای بازیگر شدن داشتی یا اتفاقی به این عرصه وارد شدی؟

از سن خیلی پایین به بازیگری علاقه داشتم البته باید اتفاقاتی پیش بیاید تا تو بتوانی به آنچه می‌خواهی برسی. یادم می‌آید 16ساله بودم و تازه پیش‌دانشگاهی را تمام کرده بودم. در واقع در مرحله‌ای از زندگی‌ام بودم  که هنوز تصمیمی برای آینده‌ام نداشتم. یک روز یکی از دوستانم به من گفت باید خواهر 5 ساله‌اش را به یکی از دفاتر فیلمسازی ببرد و از من خواست که همراه او بروم. من هم به قصد همراهی با او به آن دفتر رفتم. آنجا به من گفتند حالا که تا اینجا آمده‌ای شما هم یک فرم پر کن، یک عکس پرسنلی در کیفم بود که آن عکسم را روی فرم گذاشتم.چند وقت بعد برای بازی در یک سریال با من تماس گرفتند و من برای بازی در سریال 6 قسمتی گل‌های کاغذی جلوی دوربین رفتم. بعد از بازی در آن کار برای بازی در سریال «عید آن سال‌ها»ی آقای سعید ابراهیم‌فر انتخاب شدم. بعد از آن هم در رشته مهندسی دانشگاه قبول شدم.

در مقابل دوربین هیچ حسی نداشتم

یادت می‌آید اولین‌بار که روبه‌روی دوربین قرار گرفتی چه حسی داشتی؟

واقعیت این است که اصلا فکر نمی‌کردم که یک روز به طور حرفه‌ای بازیگری را دنبال کنم. خب، دنیای بازیگری برایم ناشناس بود. اصلا نمی‌دانستم باید چه کاری انجام دهم یا این حرفه آینده خوبی دارد یا نه. شاید به همین دلیل رشته دانشگاهی هنر را انتخاب نکردم. همیشه فکر می‌کردم کارهای هنری نمی‌تواند به عنوان یک شغل ثابت برایم باشد. اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد روزی به بازیگری بخواهم به عنوان یک شغل نگاه کنم. صادقانه بگویم الان بعد از گذشت این همه سال روبه‌روی دوربین قرار گرفتن استرس و نگرانی‌ام بیشتر از روزهای اول بازیگری‌ام شده است. آن موقع بازیگری برایم جدی نبود به همین دلیل اضطرابی حس نمی‌کردم. خب، هم سنم پایین بود و هم اینکه دانش بازیگری را نداشتم بنابراین وقتی برای اولین‌بار بازی کردم هیچ حس خاصی نداشتم.

واکنش افراد گروه در مقابل اولین بازی تو چه بود؟

قبل از شروع فیلمبرداری از من تست بازی گرفته شد و بعد شروع به کار کردم. اما چیزی که در ذهنم مانده است انرژی‌های مثبت اطرافیانم بود. من همیشه عاشق مطالعه بودم اما بعد از اینکه کار بازیگری را شروع کردم سراغ کتاب‌های تخصصی، کارگردانی، فیلمنامه‌نویسی، بازیگری و دوربین رفتم. از آن به بعد شروع کردم به طور حرفه‌ای فیلم دیدن و از تجربیات اطرافیانم استفاده کردم.

,یکتا ناصر: اعتماد کردم, پشیمان شدم یکتا ناصر,زندگی یکتا ناصر,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



سختگیر شدم

از چه زمانی احساس کردی حرفه بازیگری برایت جدی‌تر شده؟

بعد از نقشی که در سریال «با من بمان» بازی کردم. فکر می‌‌کنم نقطه عطف زندگی من کار کردن با آقای لبخنده بود. من هم بازیگری و هم خیلی چیزهای دیگر را از او یاد گرفتم. تصویربرداری «با من بمان» یک‌سال طول کشید و یک‌سال زمانی است که می‌توان در آن خیلی چیزها آموخت به‌خصوص که نقش من در آن سریال نقش اصلی بود، آنجا بود که احساس کردم دوست دارم بازیگری را جدی‌تر دنبال کنم. بعد از «با من بمان» تقریبا برای تمام سریال‌ها به من پیشنهاد بازی دادند اما فکر می‌کردم باید کار بهتری را انتخاب کنم. نکته عجیب  این بود که خیلی‌ها فکر می‌کردند «با من بمان» اولین بازی من بوده است.

حال مادرم را می‌پرسند!

واکنش خانواده‌ات وقتی به تو پیشنهاد بازی داده شد، چطور بود؟

خانواده‌ام مرا تشویق می‌کردند ولی نگرانی‌های خودشان را داشتند. مادرم طفلک خیلی اذیت می‌شد. آن زمان که شروع به بازیگری کردم موبایل خیلی رایج نبود و هر کسی موبایل نداشت. خیلی وقت‌ها هم پیش می‌آمد که شب‌کار باشم. آن وقت بود که مادرم تا 5 صبح بیدار می‌ماند تا به خانه بازگردم حتی بیشتر اوقات با من به لوکیشن می‌آمد و منتظر می‌ماند تا کارم تمام شود. هنوز هم کسانی که آن زمان با آنها کار کرده‌ام حال مادرم را می‌پرسند(می‌خندد).

اعتماد کردم و پشیمان شدم

هیچ‌وقت سعی نکردی به طور آکادمیک رشته بازیگری را دنبال کنی؟

زمانی که کلاس‌های بازیگری رایج شد موقعی بود که من شناخته شده بودم، شاید اگر در کار آقای لبخنده «با من بمان» بازی نمی‌کردم، حتما باید در این دوره‌ها شرکت می‌کردم. در «با من بمان» آقای لبخنده آنقدر به من راهنمایی دادند و آنقدر با صبر و حوصله یک سکانس را تکرار می‌کردند تا خوب از آب دربیاید که دیگر بعد از آن هیچ وقت فکر نکردم باید در کلاس بازیگری ثبت‌نام کنم ضمن اینکه چون در دانشگاه مهندسی خواندم همیشه فکر می‌کردم از بقیه کسانی که تحصیلات‌شان بازیگری است عقب هستم، بنابراین سعی کردم با مطالعه این خلاء را پر کنم. به نظرم فقط بازی بازیگر نیست که او را موفق می‌کند، خیلی فاکتورهای دیگر برای رسیدن به موفقیت وجود دارد مثل اینکه تو بدانی چطور با خبرنگارها صحبت کنی، روابط  عمومی‌ات باید به چه شکل باشد، با هر آدمی چطور مراوده داشته باشی، با یک کارگردان چطور صحبت کنی، با دستیار کارگردان چطور حرف بزنی و... .

کسی که در محیط سینما و تلویزیون نبوده و می‌خواهد از نقطه صفر شروع کند باید خیلی به این نکات توجه داشته باشد. خیلی وقت‌ها برایم پیش آمد که حرف‌هایم را به دستیار کارگردان می‌زدم اما بعدها کم‌کم متوجه شدم این اطمینان من درست نیست چون ممکن است آدم‌ها آنطور که خودشان را نشان می‌دهند، نباشند. همه این نکات برای ادامه کار مهم هستند و تا تو بخواهی کشف کنی در موقعیت‌های مختلف چطور باید رفتار کنی، زمان زیادی را از دست داده‌ای.

اگر بازیگری بلد نیستی، انسان باش

اولین کار جدی‌ات کدام فیلم بود؟

زمانی که برای فیلم «ساقی» انتخاب شدم وقتی بود که کم‌کم داشت یک موجی شروع می‌شد که از بازیگرهای جوان‌تر برای نقش‌ها استفاده کنند. تا آن موقع برای بیشتر کارها انتخاب نمی‌شدم چون فکر می‌کردند سنم کم است. سال 79 که ساقی را بازی کردم 21 ساله بودم. خب، آن زمان حداقل سن باید 25 تا 30 سال بود تا به تو نقش جدی داده می‌شد و تا آن سن باید در کارهای نوجوان و کودک بازی می‌کردی تا قبل از «من ترانه 15 سال دارم» رسما هیچ بازیگر جوانی نمی‌توانست نقش اول فیلم را داشته باشد. فکر می‌کنم اولین کار جدی سینمایی که بازی کردم همان ساقی بود که نقش مقابلم را بهرام رادان داشت. او آن موقع فقط «شور عشق» و «آبی» را بازی کرده بود. بعد از بازی در ساقی سطح توقعم بالا رفت. فکر می‌کردم دیگر در هر کاری نباید بازی کنم و باید منتظر باشم تا یک کار خوب به من پیشنهاد شود. البته بعدها کم‌کم متوجه شدم در سینما هیچ ملاک و معیاری وجود ندارد که تو بتوانی تصمیم بگیری کار بعدی تو چه کاری و چه زمانی خواهد بود. فکر می‌کنم بیشتر شرایط غیراخلاقی است تا اینکه تو بخواهی یک چیز یاد بگیری و آموزش ببینی. من از ابتدا فکر می‌کردم نباید پایم را در هر راهی بگذارم. منظورم از غیراخلاقی یک بعد نیست منظورم این است که نباید وارد هر بازی و سیاستی شوی که فقط بخواهی به یک جایگاه برسی. به نظرم اگر می‌خواهی اسم هنرمند روی تو گذاشته شود باید تقدس واژه هنر را حفظ کنی، اگر فیلم خوبی نتوانستی بازی کنی حداقل می‌توانی انسان خوبی باشی. نمی‌خواهم  فکر کنید خودم را قبول دارم و از خودم تعریف می‌‌کنم اما حقیقتا دوست دارم آدم خوبی باشم. خلاصه بعد از ساقی یک‌سالی بیکار ماندم. آن موقع تولید فیلم خیلی بیشتر از الان بود، انواع و اقسام فیلم ساخته می‌شد پس یک‌سال بیکاری زمان کمی نبود.

,یکتا ناصر: اعتماد کردم, پشیمان شدم یکتا ناصر,زندگی یکتا ناصر,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



نمی‌دانم من باید سلام کنم یا آنها

بعد از معروف شدنت و اینکه مردم در خیابان تو را ‌شناختند روند زندگی‌ات چه تغییری کرد؟

اینکه مردم در خیابان تو را می‌بینند و به تو  محبت می‌کنند، حس لذتبخشی است. البته من یک مشکل بزرگ دارم و آن خجالتی بودنم است. آن روزهای اول نمی‌دانستم وقتی مردم مرا می‌‌شناسند و به من نگاه می‌کنند باید چه کار کنم، باید من به آنها سلام کنم یا آنها به من (می‌خندد).

گاهی برایم پیش می‌آید که حال و روز خوبی ندارم و دوست ندارم شناخته شده باشم اما مجبورم با لبخند به مردم جواب دهم. بعضی وقت‌‌ها شهرت باعث دردسر هم می‌شود.

فرصت‌هایی که از دست دادم

هنوز هم بازیگری مثل روزهای اول برایت رؤیایی است یا با واقعیت‌های دیگری مواجه شده‌ای؟

شاید خیلی بیشتر از قبل به بازیگری علاقه دارم اما واقعا به دلیل شرایط بد سینما و تلویزیون خیلی وقت‌ها احساس پشیمانی می‌کنم و احساس می‌کنم این حرفه در خیلی مواقع به من صدمه زده است. بعضی وقت‌ها دچار یک دوگانگی می‌شوم شاید چون بیشتر روزهای زندگی را بازیگر بوده‌ام تا خود واقعی‌ام. خیلی از فرصت‌هایی که می‌توانستم داشته باشم را از دست داده‌ام و با اتفاقاتی در زندگی مواجه شده‌ام که خیلی خوشایند نیست و متاسفانه هرچه بیشتر پیش می‌روم احساس بهتری نسبت به شغلم به من دست نمی‌دهد.

به‌خاطر شغلم زودرنج شدم

شیرین‌ترین اتفاقی که از دوران بازیگری‌ات در ذهنت باقی مانده چیست؟

دیدن مردمی که دائم به من حس خوب و مثبت می‌دهند خیلی حس شیرینی است، ضمن اینکه بازیگری می‌تواند به آدم انعطاف‌ بیشتری بدهد و تو می‌توانی خودت را با شرایط مختلف وفق دهی. فکر می‌کنم حرفه آدم به خصوص بازیگری می‌تواند روی نحوه زندگی و شخصیت او تاثیر بگذارد. این شغل خواه ناخواه آدم را حساس‌تر و نکته‌سنج‌تر می‌کند. فکر می‌کنم این زودرنجی را هم از شغلم وام گرفته‌ام.

یک نفر افسرده می‌شود، یک نفر معتاد


و تلخ‌ترین اتفاق؟

در حال حاضر به جز فوت عسل بدیعی چیزی به ذهنم نمی‌رسد به این دلیل که احساس می‌کنم آدم‌هایی که می‌توانند در حرفه‌شان موفق‌تر باشند زود می‌روند بدون اینکه آن بازدهی که توانش را داشتند را از آنها ببینیم. این شرایط کاری بد سینما همه ما را درگیر مسائل مختلف کرده، یک نفر افسرده می‌شود و فرد دیگر معتاد. امیدوارم هرچه زودتر قبل از اینکه دل بسوزانیم به فکر آدم‌های این حرفه بیفتیم که وقتی هر کدام از ما به دلایلی از دنیا رفتیم حسرتی باقی نماند. به هر حال مرگ سراغ همه ما می‌آید اما بهتر است همان جمعیتی که برای مراسم ختم و تشییع جنازه تو می‌آیند وقتی زنده‌ای حضور داشته باشند و از تو حمایت کنند و تو احساس تنهایی کمتری داشته باشی. من نمی‌فهمم چرا عسل بدیعی باید یک‌سال بیکار باشد و حالا که فوت کرده است همه بیانیه می‌دهند به‌به چقدر بازیگر خوبی بود و... این اتفاق واقعا دلم را ‌سوزاند.

,